خـــدا بــــیــــاد بـــهـــم بــگــــه:
گریه بسه دیگه ....
بـــیــــا ایــنـــم
هـــمــونــی کـــه مـــی خــــواســــتـــــی…
خـــدا بــــیــــاد بـــهـــم بــگــــه:
گریه بسه دیگه ....
بـــیــــا ایــنـــم
هـــمــونــی کـــه مـــی خــــواســــتـــــی…
یک ملافه ی سفید پایان میدهد...
به من...
به شیطنت هایم...
به بازیگوشی هایم...
به خنده های بلندم...
روزی که همه با دیدن عکسم بغض می کنند و می گویند:
دیوانه، دلمان برای مسخره بازی هایت تنگ شده...
و تو فقط نگاه می کنی ... !!
به نام خدای عاشقان !!
امیدوارم آنکه باید ببیند ، ببیند !
که چه می کشم !!
و آنکه باید بخواند ، بخواند !
آنچه را برایش نوشته ام !!
و آنکه باید بداند ، بداند !
که از قبلاً عاشقانه تر دوستش دارم !!
دوست دارم بهت بگم :
??? ???? ???? !
فقط باید با دلت بخونی تا بفهمی چی بهت گفتم !!
اگه زبونشو بلد نیستی
اگه دوست داری بفهمی
توی نرم افزار های ترجمه آنلاین تایپ کن تا بفهمی که ....
سر و همسر نگرفتم که گرو بود سرم
تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم
تو جگر گوشه هم از شیر بریدی و هنوز
من بیچاره همان عاشق خونین جگرم
منکه با عشق نراندم به جوانی هوسی
هوس عشق و جوانیست به پیرانه سرم
پدرت گوهر خود تا به زر و سیم فروخت
پدر عشق بسوزد که در آمد پدرم
عشق و آزادگی و حسن و جوانی و هنر
عجبا هیچ نیرزید که بی سیم و زرم
سیزده را همه عالم به در امروز از شهر
من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم
تا به دیوار و درش تازه کنم عهد قدیم
گاهی از کوچهی معشوقهی خود میگذرم
شهریار
پ ن : استاد شهریار وقتی معشوقه اش رو روز سیزده به در با همسر و بچه به بغل می بینه !!
دیگر اشعار : شهریار
گنـــــــــــاه باشد
یا اشتــــباه
گناه می کنم ، تـــــو را
حتــــــی به اشتباه …..!
شادی از منظر این قوم گناهی است بزرگ ،
بزن آهنگ ولی شاد زدن ممنوع